loading...
فانوس های شهر
باران بازدید : 10 یکشنبه 1392/10/08 نظرات (0)

آسمان چشم او آیینه کیست آنکه چون آیینه با من روبرو بود درد و نفرین، درد و نفرین بر سفر باد سرنوشت این جدایی دست او بود گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهایمان با غم هم آشنا کرد چهره اش آیینه کیست آنکه با من روبرو بود درد و نفرین بر سفر این گناه از دست او بود ای شکسته خاطر من روزگارت شادمان باد ای درخت پر گل من نوبهارت ارغوان باد ای دلت خورشید خندان، سینه تاریک من سنگ قبر آرزو بود... آنچه کردی با دل من قصه سنگ و سبو بود من گلی پژمرده بودم گر تو را صد رنگ و بو بود ای دلت خورشید خندان، سینه تاریک من سنگ قبر آرزو بود

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 539