شرم دارم به مادرم بگویم: آن که بخاطرش قلبت راشکستم... تنهایم گذاشت....
هیچکس ... مهمترین درسی که اززندگی آموختم این بودکه... "هیچکس"شبیه حرفهایش نبود...
خندم میگیره... اولين باري که يکي بهم گفت : "دوستت دارم " گريه ام گرفت ... الان کسي بهم ميگه : " دوستت دارم " خندم مي گيره ... !
سخت بود... سـخت بـود ! فـرامـوش کـردن کـسـی کـه بــا او هـمه چـیز و هـمـه کـس را فـرامـــوش مـی کـردم.
خدایا به تو سپردمش . . ! فقط یه خواهش دارم . . ! یه روزی . . ! یه جایی . . ! بغل یه غریبه . . ! مسته مست . . ! بدجوری یاد من بندازش . . !
او راحت از من گذشت اگر خدا هم راحت از او بگذرد ، قیامــت را مـــــــن به پا میکنم...!
دیــگـر هـوایِ بــرگــردانـدنـت را نــدارم . . . هــرجــا کــه دلــت مــیـخــواهــد بــُـرو . . . !!! فــقــط آرزو مــیـکـنـم وقـتـی هــوایِ مـَـن بـه سـرت زد آنــقـدر آســمــانِ دلــت بــگــیــرد کـه بــا هــزار شــب گــریــه چــشــمــانــت بــاز هــم آرام نــگــیــرد .
خـــــدا!!!! کي کـــــــــات مي دي؟؟؟!! هزار بار ،يک پلان رو گرفتي... من بازيگر خوبي نمي شم،بــــاور کن .!
تو سکوت مي کني! فرياد زمانم را نمي شنوي يک روز ! من سکوت خواهم کرد و تو آن روز براي اولين بار مفهوم "دير شدن " را خواهي فهميد ....... .
حـــوا ...؟ تـــو!!! ... مگــــــر سیب را پوست کنـدی خــــوردی؟ که دنیـــا این گــــونهـ پـوست مــا را مـی کند!!! .
خـاطرمـان بـاشــد شـاید سـالها بعـد در گـذر جــاده ها بی تفـاوت از کنـار هم بگــذریم و بگوییــم ایـن غـریبه چــقدر شبیــه خــاطراتم بــود..... .
مــن را همین گونه كه هـستـم دوست داشته باش...نمی توانـی؟!...مــن می روم...تــو هم برو مجسمه ساز شو.....
دلم حضور مردانه می خواهد نه اینکه مرد باشد نه!!! مردانه باشد... حرفش قولش فکرش ... نگاهش قلبش و ... آنقدر مردانه که بتوان تا بینهایتِ دنیا به او اعتماد کرد تکیه کرد...
من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.
مردانگی زنانه
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند و رویا هایش را آسمان پرستاره نادیده میگیرد هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند. سکوت سرشار از ناگفته هاست از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان در سکوت ما، حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من...
اطلسی های تر
چی تو چشاته که تو رو اینقدر عزیز میکنه این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه اینکه نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام رفتن همه ولی نترس من که طرفدار توام
سیـــــــگار را باید اصـــــولی کشیــــد...!!! یه پــــک سیــــگار... یه پــــک حســـرت...
از این دنیا چنان دلتنگ و دلگیرم که روز مرگ خود را جشن میگیرم
ای دلت خورشید خندان سینه ی تاریک من سنگ قبر آرزو بود
میخواهم سکوت کنم سکوتی سرد از جنس مرگ
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد